مولوی برشنا را تهدید کرد اگر به کسی بگوید—در مقدسترین بخش مسجد به مقدسات توهین کرده است
به غیر از برشنا، هیچکسی صحبتهای محمدامین را به چالش نکشید؛ هرگز به برشنا فرصتی زیادی داده نشد تا در دادگاه سخن بگوید و قاضی همچنان سعی داشت که خشمِ برشنا را نسبت به روایتهای مولوی خفه کند
قاضی به قسمتهایی از پرونده و اعترافات مولوی محمدامین اشاره کرد. یک دادستان از دادستانی کل افغانستان و یک نمایندهی سازمان منع خشونت علیه زنان، قبلاً این اعترافات محمدامین را ثبت کرده بودند. قاضی براساس همان اعترافاتش از مولوی امین پرسید: «آیا تو این عمل را انجام دادی؟ آیا تو با این دختر مرتکب زنا شدی؟ آیا تو به دختر تجاوز کردی؟». مولوی گفت: «من مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، شکنجه شدم، حتی آنها مرا وادار کردند که مدفوع بخورم و آنها مرا مجبور به اعتراف کردند. من قبل از صبحانه به کودکان تجوید آموزش میدادم و آنچهکه در اعترافات آمده است، صحت ندارد و اینطور نبود.»
برشنا که از فرط خشم و عصبانیت میلرزید، از جا بلند شد و لحظهای چادرش را از صورتش پس زد و پرسید: «پس چطور بود، اگر این گونه نبود؟». درنتیجه، مولوی یک حالت تحقیرآمیز به خود گرفت؛ اما برشنا به او نگاه نکرد. محمدامین گفت: «به هرآنچه که در قندوز اعتراف کردم، اعتراض دارم و اعترافاتم این گونه نبود». برشنا خواست دوباره صحبت کند که دادستان مانع او شد. قاضی هم به او گفت سکوت کند. برشنا به زیر چادرش پناه برد، در آن لحظه به خوبی میتوانستم صدای قفسه سینهاش را بشنوم که از فشار و وحشت بالا و پایین میرفت. دادستان همه را به سکوت دعوت کرد تا اعترافات محمدامین را بخواند که به شرح ذیل میباشد:
«من دست برشنا را گرفتم و به محراب مسجد بردم.» مولوی گفت: «نه! این طور نبود. او آمد! برشنا آمد و به من گفت: من تو را دوست دارم.» در آن لحظه برشنا دوباره چادرش را برداشت و شروع به صحبت کرد و گفت: «ای دروغگو، ای دروغگو! خدا از تو متنفر است! تو حیوانِ نجس! احمق. خاک بر سرت. تو خون آشام!».
مولوی ادامه داد و گفت: «او آمد و مرا بغل کرد و من گفتم، نامِ خدا، به من گفت که این کار را با من انجام بدی. اگر این کار را نکنی، من پیش پدر و مادرم میروم و میگویم که تو این کار را با من کردی. شیطان مرا وسوسه کرد و وادار به این کار کرد. آنها میگویند من این کار را با زور انجام دادم؛ اما نه من آن را با رضایت و موافقتِ برشنا انجام دادم».
به غیر از برشنا، هیچکسی صحبتهای محمدامین را به چالش نکشید؛ هرگز به برشنا فرصتی زیادی داده نشد تا در دادگاه سخن بگوید و قاضی همچنان سعی داشت که خشمِ برشنا را نسبت به روایتهای مولوی خفه کند. نه دادستان و نه قاضی اشاره نکردند که جراحات وارده به قدری شدید و عمیق بوده که برشنا به جراحی تخصصی احتیاج پیداکرده است. دست و پای برشنا در حین تجاوز بسته بوده و مولوی برشنا را تهدید کرده بود که اگر به کسی بگوید در مقدسترین بخش مسجد به مقدسات توهین کرده است.
اخیراً و چند هفته قبل در کابل، پنج مرد در یک تجاوز گروهی در ولسوالی پغمانِ ولایت کابل، چهار زنی متأهل را که از عروسی برمیگشتند، در مقابل چشم شوهرانشان مورد تجاوز جنسی گروهی قراردادند. متهمان تحت محاکمه سریع و بدون استفادهی معنادار از وکیل مدافع محاکمه شدند و براساس اعترافات بهدستآمده از شکنجه مظنونان، آنها مجرم شناخته شدند (نیویورکتایمز، ۸ دسامبر ۲۰۱۴). این مردان طبق قانون منع خشونت علیه زنان به تجاوز متهم شدند؛ اما مقامات علاوه بر تجاوز، اتهام سرقتهای مسلحانه را نیز علیه آنها مطرح کردند که این امر مجازات اعدام آنها را ثابت و تعیین کرد.
اگر مسئولان خواهان مجازات مرگ یعنی اعدام مولوی بودند، آنها میتوانستند. به عنوان مثال اتهامِ آدمربایی و کشاندن برشنا به داخل مسجد را مطرح کنند و به راحتی چنین حکمی را دربارهی مولوی نیز اجرایی کنند. پرونده قضیهی تجاوز گروهی بر زنان و اعدام متهمان تجاوز به عنف در ولسوالی پغمان کمتر از دو ماه طول کشید و این موضوع جامعهی افغانستان را هم تکان داد و هم متحول کرد. اما همانطوری که بسیاری از مدافعان حقوق زن اشاره کردند و گفتند در واقع آنچه که برای این زنان اتفاق افتاده بود، فقط همین نبود؛ بلکه گناهِ واقعی متجاوزان در ولسوالی پغمان این بود که با تجاوزِ وحشیانه و گروهی بر زنان در مقابل چشم شوهرانش، آنها را به گونهی نامردانه تحقیر کردند.
پس از تجاوز جنسی گروهی بر زنان در این واقعه، شوهرانِ چهار زن قربانی که به طرز وحشیانه مورد ضرب و شتم و شکنجههای بیرحمانه قرارگرفته بودند و به شدت زخمی بودند، زنانی خود را در شفاخانه رابعه بلخی شهر کابل تنها رها کردند. هیچ یکی از آنها کنار زنان خود باقی نماندند و رفتند. حتی یکی از قربانیان، یک زنِ هجده ساله و باردار بود، شوهرش او را در شفاخانه رابعه بلخی تنها گذاشت و خودش رفت.
یک ماه بعد، در نوامبر سال 201۴ میلادی [عقرب ۱۳۹۳ خورشیدی] اشرف غنی، رئیس جمهور جدید افغانستان، پدر و عموی برشنا را در یک جلسه به ریاست عبدالعلی محمدی، مشاور حقوقی اشرف غنی در کاخ ریاست جمهوری فراخواند. در این جلسه افرادی از وزارت امور زنان، وزارت امورخارجه و مدافعان حقوق بشری حضور داشتند؛ اما هیچکسی از سازمان زنان برای زنان افغان، خانم سروری یا هرکسی دیگری که با برشنا کار کرده بود، حضور نداشت و حتی وکیل مدافع برشنا کیم موتلی هم نبود.
بعد از جلسه، دفتر ریاست جمهوری بیانیهای به این مضمون صادر کرد: «برشنا دختر کوچکی که قربانی تجاوز شده بود، اکنون از طرف خانوادهاش در معرض خطر نیست.» پدر و عموی برشنا در این گزارش هرگونه در خطر بودن و صدمه به او را رد کردند و تأکید داشتند که این کودک قربانی یک اقدام غیرقانونی شده است، به همین دلیل آنها میکوشند تا از او محافظت کنند و دیگر به این دختر آسیبی نرسد. در چنین وضعیت، غیرقابل قبول بود که خانوادهی برشنا در مقابل کارمندان رئیس جمهور اعتراف کنند که میخواهند فرزند خود را به قتل برسانند.
در 8 دسامبر 201۴ میلادی [۱۷ قوس ۱۳۹۳ خورشیدی] آقای عبدالعلی محمدی، دکتر حسینا سروری را از سازمان زنان برای زنان افغان برای یک جلسه اختصاصی و جداگانه در کاخ ریاست جمهوری فراخواند. دکتر حسینا سروری منتظر تشویق و حمایت از تلاشهایش برای محافظت از دختر بود. او ملاقات قبلی با خانواده را راهی برای ترساندنِ نزدیکان برشنا در کاخ ریاست جمهوری برای آسیب نرساندن به دختر قلمداد کرده بود و فکر میکرد که آنها اکنون نظر مستقل او را دراینباره جویا خواهند شد.
خانم حسینا گفت: «من به او حقیقت را گفتم که در واقع زندگی دختر در معرض خطر است.» دکتر محمدی انبوهی از نامههای در حدود چهل نامه را که از طرف گروههای مدافع حقوق بشری از سراسر جهان درباره این پرونده دریافت شده بود، به خانم سروری نشان داد و او را متهم کرد که باعث این اتفاق شده است. محمدی گفت: «من دیگر در این مورد داستانپردازی نمیخواهم. شما از این پرونده به نفع خود بهرهبرداری و سوءاستفاده کردهاید.»
آقای محمدی گفت: «رئیس جمهور به دکتر سروری دستور داده است که از وظیفهی خود در خانه امنِ زنان کنارهگیری و استعفا کند.» دولت، خانم دکتر حسینا را به وزارت امور زنان در بخش دیگری استخدام خواهد کرد. محمدی به دکتر حسینا گفت: «اگر با این پیشنهاد و دستور موافقت نکند، باید از کارش دست بکشد و در خانه بماند.» مهم نبود که سازمان زنان برای زنان افغان، به عنوان یک سازمان خیریه مستقل، تحت کنترل و مدیریت دولت نیست.
با اینحال، من دکتر حسینا سروری را یک ساعت بعد از آن جلسه اختصاصی دیدم. چشمانِ حسینا اشکآلود، سرخ و قرمز شده بود و او شروع به تعریفی ماجرا کرد. پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ خانم حسینا گفت: «من نمیدانم باید چهکاری کنم.» در تابستان سال ۲۰۱۵، روستای آلتیگنبد در ولایت قندوز، روستای محل سکونت برشنا به تصرف طالبان درآمده؛ بعد از آن از سرنوشت برشنا هیچ خبری نیست و من هم هیچگونه اطلاعی از وضعیت او ندارم.
برگرفته از کتاب عاشقان رومئو و ژولیت افغانستان، فصل چهاردهم، نبردهای دیگر در جنگ افغانستان بین دو جنسیت و تجاوز به برشنا